گفتنی است عوالمی که با دلایل روشن برای ما ثابت و قطعی است، دو عالم الوهیت و طبیعت است که به اندازه توان در گونه ها و چگونگی ارتباط بینشان، در گفتارهای پیشین بحث کردیم و به خواست خدا، در مباحث پسین این نوشتار نیز از آن خواهیم گفت. ولی درباره اینکه آیا بین این عالم، عوالم دیگری نیز هست، دیدگاهها دقیق و ظریف، و درعین حال گاهی متفاوت است.  همان طور که استاد مطهری یادآور می شود، حقیقت این است که در زمینه عوالم متوسط میان عالم الوهیت و عالم طبیعت، میدان برای فلسفه به طور عام، و برای فیلسوفان مشاء، به طور خاص، باز نیست. در این خصوص، فیلسوفان اشراقی بهتر از ایشان، و عرفا بهتر از هر دو دسته می توانند نظر دهند. اساسا این میدان را باید در اختیار مکاشفه، اشراق، وحی و الهام گذاشت.
 
حکما با توجه به ذات واجب الوجود، بساطت او و اینکه چه نوع موجودی می تواند صادر بی واسطه باشد، مدعی شده اند که صادر اول باید کامل ترین و بسیط ترین ممکنات باشد. چنین موجودی به ناچار باید مجرد از ماده، زمان و مکان باشد. چنین موجودی طبعأ ماهیت دارد؛ زیرا ماهیت داشتن لازمه معلولیت است. این موجود را «عقل» می نامند و عالم عقل یا عقول را در اصطلاح «عالم جبروت» نیز می گویند. برای عالم عقول و در کنار عقل موجودات دیگری نیز، در طول یا در عرض آن می شمارند که هرگز مورد اتفاق نبوده است. فرضیة «عقول عشره»، مورد قبول اکثریت مشائیان است؛ گرچه برخی از آنهاء مانند خواجه نصیرالدین طوسی، و نیز بیشتر فیلسوفان اشراقی آن را رد کرده اند. اشراقی‌ها طرفدار عقول عرضیه اند و هر نوعی از انواع عالم طبیعت را تحت تأثیر و تدبیر یکی از آن موجودات مجرد میدانند. فرضیه معروف «ارباب انواع» یا «مثل افلاطونی» در شکل اسلامی و اشراقی آن در همین زمینه است.
 
«ملائکه و فرشتگان» از نظر وحی اسلامی موجوداتی اند که وجودشان یقینی است. آنها به نسبت موجودات عالم طبیعت، به ذات پروردگار نزدیک ترند و قاهر و سیطر بر عالم طبیعت اند. از نظر آموزه های اسلامی، ایمان به وجود ملائکه، واجب و لازم است. جالب اینکه ملائکه به طور تکوینی با ما ارتباط دارند؛ زیرا آنها واسطه در وحی، علم، رزق، خلق، احیا و اماته هستند.
 
ما با حس خود نمی توانیم آنان را درک کنیم؛ از ویژگیهای وجودی آنان و ماهیتشان نمیتوانیم آگاهی داشته باشیم؛ مگر همان قدر که آفریننده آنان در قرآن به ما معرفی فرموده است. آنچه اجمالا از آیات شریف به دست می آید این است که اینان موجوداتی هستند که نسبت به خدا عصیان نمی کنند؛ از عبادت خسته و سیر نمی شوند و پیوسته خدا را تسبیح و تقدیس مینمایند؛ نیز مأموران خداوند هستند. اینها همه یک صفات کلی است. نیز از آیات برمی آید که اینان همه در یک سطح نیستند و برخی رتبه های والاتری دارند. افعالی که در قرآن بدانان نسبت داده می شود، افعالی گوناگون است که حاکی از انواع مختلف فرشتگان است و این معنا، گویا ظاهرتر است و یا مربوط به مراتب مختلف وجود آنهاست.
 
«کارهای فرشتگان» در خصوص انسان متنوع و گوناگون است؛ از قبیل رساندن وحی به پیامبران، وظیفه نزول امر الهی، حاملان عرش خدا و شفاعت کنندگان مؤمنان، بشارت دادن بهشت به مؤمنان، نوشتن کردار بندگان، امداد مؤمنان (امدادهای غیبی) و مانند آن. هر کس در زندگی خود دست کم از موارد بالا، از امدادهای غیبی برخوردار یا باخبر شده است. زیبایی های رفتاری فردی و جمعی متأثر از آنها زیادند؛ چنان که در انقلاب شکوهمند اسلامی ایران (مانند واقعه طبس) یا در جنگ تحمیلی این موارد آن قدر زیاد است که نمی توان امدادهای غیبی را منکر شد. به هرحال بر اساس آیات «شاید بتوان دریافت که فرشتگان موجودهای جسمانی نیستند و منطبق اند بر آنچه در فلسفه، مجرد مینامیم، و ممکن است مجرد برزخی یا مجرد تام عقلانی باشند یا چه بسا به حسب مراتب، فرق کنند: برخی، فرشتگان برزخی مجرد برزخی باشند، یعنی در برزخ بر انسان ظاهر شده و شکل و قیافه و خواص ماده را داشته باشند، آن طور که در روایات آمده است که نکیر و منکر، به صورتهای مختلف به دیده مرده، ظاهر می شوند، و برخی نیز ممکن است مجرد تام باشند»
 
عالم ملکوت، متوسط، و میان عالم عقول مجرده و عالم طبیعت است. ازنظر حکمای اشراق و از دیدگاه عرفا، که مورد تأیید نصوص اسلامی نیز هست، عالم مثال مقداری است. این عالم از قوه و حرکت و زمان و مکان مجرد است، ولی از ابعاد مجرد نیست. این عالم، جسمانی است، ولی مادی نیست. از سویی، انسان دارای روحی است که تأثیر آن فراوان است. به یقین این روح با ارتباط و اتصال به دنیای روحی بزرگ، قوتها و قدرت های فوق العاده ای می تواند پیدا کند که آن قوتها وقدرتهای فوق العاده دیگر، نه فقط می تواند روی بدن خودش اثر بگذارد، روی بدن غیر هم اثر می گذارد؛ روی پیکر عالم هم اثر می گذارد؛ روی دریا، کوه و هوا نیز تأثیر می گذارد.
 
ملکوت که می گویند، یعنی قدرت. آن جهان را جهان قدرت می نامند؛ چون آنچه در این جهان است، نسبت به آنچه در آن جهان است، از نظر قوه و قدرت، هیچ است، و ملکوت، مبالغه در قدرت است».
 
بنابراین، اگر ما این مطلب را پذیرفتیم که امور روحی، خودشان قوه و قدرت هستند و در افراد عادی لااقل اثر این قومها وقدرتها روی بدن خودشان ظهور می کند و حتی همین انسان عادی به حدی می رسد که از غیر طریق عادی چشمش دور را می بیند و گوشش از دور میشنود، و بعد قبول کردیم که جهان دیگری هست که آن جهان قدرت و جهان ملکوت است، چه مانعی دارد که یک روحی قدرت خارق العاده ای را از یک چنین مبادی ای کسب کند و بعد با اراده خودش هرگونه که بخواهد در مواد این عالم تصرف کند؛ آن وقت همه دنیا، یا لااقل قسمتی از دنیا، حکم بدن خود او را پیدا میکند. همین طور که در بدن خودش تصرف می کند، در این بدن عالم هسم تصرف می کند؛ حالا یا مستقیما و یا به وسیله قوه هایی که مستقیما در عالم تصرف دارند، ولی به هر حال این قوهها و قدرتها از نظر قرآن از نوعی علم - که ما نمی توانیم بفهمیم چیست - جدا نیست.

می بینیم در آن آیه می گوید: علمه شدید القوى؛ علم و قدرت را با هم توأم می کند. اگر عبادت به معنای واقعی و به صورت واقعی انجام بگیرد و اگر انسان با روح و بدنش نوع خاصی ورزش کند، و بکوشد اهداف ساحتهای شناختی، عاطفی و به ویژه رفتاری اش را در راستای کمال مطلق و عالم الوهیت قرار دهد، یعنی اینها را تحت نظم خاصی در آورد و مخصوصا بدن را تحت تأثیر قوای روحی قرار بدهد، اگر مقرون به تقوا باشد، هم به علم های پاکتر و خالص تر و هم به قدرت خارق العاده تری دست می یابد. عمل خارق العاده هم مخصوص انبیا نیست؛ غیرانبیا هم می توانند داشته باشند؛ هم افرادی که می توانند معانی ای را از غیب تلقی کنند، زیادند و هم افرادی که می توانند کار خارق العاده انجام بدهند، زیادند.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص 361-357، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391